تاریخ : جمعه 7 آذر 1393 | 11:22 ق.ظ | نویسنده : مستور

استاد مطهری یکی از مهمترین احیاگران و مصلحانی است که از جریان
عالمان سنتی برخاسته است. در این نوشتار، نگارنده کوشیده است تا توصیفی دقیق از احیاگری استاد مطهری و اصول و مؤلفه های آن ارائه نماید. در این راستا ابتدا مقدمه ای کوتاه در خصوص اهمیت و ضرورت احیاگری و پیشینه ی آن عرضه شده است. پس از آن حرکت احیاگری اقبال، به عنوان کسی که احیاگری وی مورد عنایت و توجه استاد مطهری بوده است، تبیین، و در ادامه ارزیابی استاد مطهری از احیاگری اقبال ذکر شده است. نگارنده در بخش بعدی مقاله، که به توصیف و تبیین نظریه ی استاد مطهری در خصوص احیای تفکر دینی اختصاص دارد، مباحثی مانند ابعاد احیاگری (احیای مفاهیم دینی، تأسیس کلام جدید و پاسخ به شبهات نو) اهداف احیاگری، نشانه های احیاگری و آسیب شناسی احیاگری را مورد بحث قرار داده است.
دین و دینداری باعث حیات انسان و جامعه میشود، چنان که خداوند متعال در قرآن کریم هدف از رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله را احیای انسان ها می داند: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ» (انفال، 24)؛ یعنی ای کسانی که ایمان آورده اید، زمانی که خدا و پیامبر شما را به چیزی که مایه ی حیات شماست، فرا خواندند، دعوت آنان را اجابت کنید.
اما همین دین حیات بخش، ممکن است در گذر زمان در بستر تاریخ و اندیشه ها و فهم ها و آداب و رسوم و خلقیات مردمان، آلودگی هایی (آشکار و نهان، محسوس و نامحسوس) پیدا کند؛ چیزهایی بر آن افزوده و چیزهایی از آن مغفول واقع شود؛ ابعادی از آن، چنان بزرگ شود که اصل و گوهر آن مورد غفلت واقع شود و گوهر مفاهیم اصلی آن چنان رنجور و ضعیف شود که از مجموعه ی آن دین حذف شود. سرانجام، آنچه به عنوان دین در میان دینداران و جامعه ی دینی رواج پیدا میکند، چیزی غیر از آن است که از ناحیه ی خداوند متعال آمده است. در اینجاست که احیاگری دینی معنا پیدا میکند؛ یعنی زدودن غبار خرافه و بدعت و تحریف از چهره ی دین و عنایت به جنبه های مغفول و پیراستن زواید. بنابراین، احیاگری، مسبوق و از پی عارضه ای است که نصیب دین می شود و احیاگری در عرصه ی احیاگری دینی با دو تشخیص مهم روبروست؛ تشخیص درد و تشخیص درمان. بدین ترتیب، اساس کار احیاگری را می توان در «دردشناسی» و «درمان گری» خلاصه کرد. از این روست که احیاگری و اصلاحگری بسی سخت و جان کاه، اما لازم و ضروری است و زاد و توشه ی مناسب خود را می طلبد.
بسیاری از احیاگران و مصلحان اجتماعی و سیاسی مسلمان از این عوارض و دردها سخن گفته و احیاگری آنها نیز برای درمان دردها بوده است. اقبال لاهوری می گفت تفکر اسلامی پانصد سال است که دچار رکود شده است (اقبال، بیتا، 10) و برای احیای آن، اجتهاد را تجویز میکرد.استاد مطهری وجود خرافات و بدعتها و تحریف مفاهیم دینی را از جمله آفات جامعه ی اسلامی میدانست، از این رو پیشنهاد می کرد که فکر دینی ما باید اصلاح شود و اصول و مبانی مذهبی به صورت صحیح و واقعی خود به افراد تعلیم و القا شود. (مطهری، 1373 ، 144 ؛ همو، 1375 ، 48)
گرچه احیاگری و اصلاح گری امری سخت و دشوار است، اما لازم و ضروری است و زاد و توشه ی مناسب خود را می طلبد. اندیشمندان بزرگی، از ادیان و مذاهب مختلف جهان، را میتوان برشمرد که برنامهی اصلاح و احیای دین را سرلوحه ی فعالیت خود قرار داده اند، اما در این میان کسانی نیز بوده اند که به بهانه ی احیاگری و اصلاح طلبی، در جهت تخریب دین و گمراه ساختن دینداران قدم برداشته اند. این امر موجب شده است که برنامه ی احیاگری و اصلاح گری همواره در پاره ای از ابهامات فرو رفته و آفاتی دامن گیر آن شود. استاد مطهری قدس سره در این زمینه میگوید:
بدیهی است که جنبشهایی که داعیهی اصلاح داشتهاند، یکسان نبودهاند. برخی داعیهی اصلاح داشته و واقعاً هم مصلح بودهاند. برخی، به عکس،اصلاح را بهانه قرار داده و فساد کرده اند. برخی دیگر در آغاز جنبه ی اصلاحی داشته و سرانجام از مسیر اصلاحی منحرف شده اند (مطهری، 1377 ، 11).
احیاگری چیست؟
احیای دین یعنی چه؟ مگر دین می میرد که باید احیا شود؟ کسی که دین را احیا میکند، چه کاری انجام میدهد که به عملش «احیای دین» اطلاق میکنیم؟ ممکن است برخی با استناد به آیهی شریفهی «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ» (انفال، 24)، ادعا کنند که ما در قبال حراست یا احیای دین وظیفه ای نداریم؛ چرا که خداوند متعال خود در قرآن می فرماید: «إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ» (حجر، 9) یعنی ما خود از قرآن حفاظت می کنیم. استاد مطهری برای رفع این شبهه میگوید:
ممکن است در ذهنها بیاید که این معنا ندارد که ما بخواهیم دین را احیا کنیم، کار به عکس است، دین باید ما را احیا کند، ما نمی توانیم دین را احیا کنیم. هیچ منافات نیست که هم دین محیی و زنده کننده ی ما باشد و هم ما وظیفه داشته باشیم که محیی و زنده کنندهی دین باشیم... به علاوه، در تعبیرات دین، هر دو آمده است، هم ذکر شده است که دین محیی شماست، و هم دستورهایی رسیده، به صراحت یا به اشاره، که شما هم باید دین را زنده نگه دارید، باید این وظیفه را برای همیشه به عهده داشته باشید و متوجه باشید که باید دین را زنده نگه داشت و نگذاشت که دین بمیرد (مطهری، 1373 ، 130 و 131).
از دیدگاه استاد مطهری، احیاگری و اصلاح طلبی یک روحیه ی اسلامی است و هر مسلمانی، به حکم این که مسلمان است، باید احیاگر و دست کم طرفدار آن باشد؛ چرا که احیاگری و اصلاح طلبی، هم به عنوان یک شأن پیامبری در قرآن مطرح شده و هم مصداق امر به معروف و نهی از منکر است، که از ارکان تعلیمات اجتماعی اسلام است (مطهری، 1377 ، 7).
به اعتقاد استاد مطهری اصلاح و احیا، زمانی در جامعه ی
اسلامی تحقق پیدا خواهد کرد که رهبری آن به دست اسلام شناسانی عادل و زمان
شناس اجرا شود و در غیر این صورت به دین ضربهای اساسی وارد خواهد شد.
علمای بزرگ ما باید به این نکته توجه کنند که بقا و دوام روحانیت و موجودیت اسلام به این است که زعمای دین، ابتکار اصلاحات عمیقی که امروز ضروری تشخیص داده میشود را در دست بگیرند. امروز آنها در مقابل ملتی نیمه بیدار قرار گرفته اند که روز به روز بیدارتر می شود. انتظاراتی که نسل امروز از روحانیت و اسلام دارد غیر از انتظاراتی است که نسله ای گذشته داشته اند؛ بگذریم از انتظارات خام و نابخردانهای که بعضی دارند. اگر روحانیت ما هر چه زودتر نجنبد و گریبان خود را از چنگال عوام خلاص و قوای خود را جمع و جور نکند و روشن بینانه گام برندارد، خطر بزرگی از ناحیه ی اصلاح طلبان بی علاقه به دیانت متوجه او خواهد شد. امروز این ملت، تشنهی اصلاح نابسامانیهاست و فردا تشنه تر خواهد شد، ملتی است که نسبت به سایر ملل احساس عقب افتادگی میکند و عجله دارد به آنها برسد. از طرفی مدعیان اصلاحطلبی، که بسیاری از آنها علاقهای به دیانت ندارند و زیادند و در کمین احساسات نو و نسل امروزند، اگر اسلام و روحانیت به حاجتها و خواسته ها و احساسات بلند این ملت پاسخ مثبت ندهند، به سوی آن قبله های نو ظهور متوجه خواهند شد. فکر کنید آیا اگر سنگر اصلاحات را این افراد اشغال کنند، موجودیت اسلام و روحانیت به خطر نخواهد افتاد؟ (مطهری، 1373 ، 313).
ایشان بر همین اساس دربارهی سرنوشت بزرگترین جنبش احیاگرانهی قرن حاضر، یعنی حرکت امام خمینی قدس سره معتقد است که انقلاب ایران اگر در آینده بخواهد به نتیجه برسد و همچنان پیروزمندانه به پیش برود، باید باز هم روی دوش روحانیت قرار بگیرد، بنابراین اگر این پرچمداری از دست روحانیت گرفته شود و به دست روشنفکران بیفتد، در زمانی نه چندان دور، اسلام به کلی مسخ می شود؛ چرا که روحانیت باید حامل فرهنگ اصیل اسلامی باشد (مطهری، 1362 ، 184).
پیشینه ی احیاگری
احیاگری دینی، پدیده ای نو ظهور نیست و در تاریخ حیات مسلمانان، پیشینه ای طولانی دارد، به گونه ای که فرهنگ احیاگری، بخشی از فرهنگ دینی ما را تشکیل داده است. به طور کلی، نه تنها جهان اسلام، بلکه همه ی ادیان بزرگ، این جریان را در تاریخ خود تجربه کرده اند. در حوزه ی فرهنگ اسلامی، مصادیق چنین حرکتی را در دوره های نزدیک به حیات پیامبر صلی الله علیه و آله می توان یافت. در گزارش ها و اظهار نظرهای مورخان و محدثان سده های نخست اسلامی پیرامون عملکرد عثمان بن عفان، خلیفه ی سوم، از میراندن سنت (اماته السنه) از سوی خلیفه و ضرورت احیای آن سخن به میان آمده است و شاید بر همین مبنا امیرالمؤمنین امام علی علیهالسلام یکی از اهداف خود را در دوره ی کوتاه حکومت، احیای معالم جامعه ی نبوی شمرد: أللهم انکَ تَعلَمُ أنه لَم یکن الذی کان مِنا مُنافَسَهً فِی سُلطانٍ وَلاَ الِتماسَ شَیءٍ مِن فُضُول الحُطامِ وَلکن لِنَرُد المَعالِمَ مِن دینک و نُظهِرَ الِاصلاحَ فی بِلادِ فَیأمَنَ المَظلومُونَ مِن عِبادِک و تُقامَ المُعطلَهُ مِن حدودک (نهجالبلاغه، خطبه 131).
امام حسین علیهالسلام نیز هدف از قیام خویش را احیای سنت نبوی اعلام کرد: و انی لَم اخرُج أشراً و لا بَطراً و لا مفسداً و لا ظالماً، و انما خرجتُ لطلب الاصلاح فی اُمة جدی. ارید أن آمُر بالمعروف و أنهی عن المنکر و أسیر بسیرة جدی و أبی علی بن ابی طالب (دشتی، 1380 ، 570)
تاریخ احیاگری دینی را در عصر مدرن به دو بخش می توان تقسیم کرد (کاظمی، 1381 ، 66). بخش اولِ حیات احیاگری در عصر جدید، تلاشها و کوش شهای احیاگران برای سازگار نمودن دین با دنیای جدید را شامل می شود.
تلاش عمده ی عالمان دینی این بوده است که دین را به نوعی با ارزشهای جدید منطبق کنند. لذا در تعامل دین و مدرنیته آنچه اصل، فرض میشد مدرنیته بود. مباحثی چون «باب روز نمودن کلیسا» در جهان مسیحیت و «متجدد کردن اسلام» در دنیای اسلام، نمونه ای از این تلاشهاست. احیاگری، اوج این بخش از حیات خود را در دهه ی 60 قرن بیستم مشاهده کرده است. از دهه ی 70 به بعد، این جریان معکوس می شود؛ تلاش احیاگران دیگر برای منطبق شدن با ارزشهای دنیوی نیست، بلکه هدف آنان ارائه ی مجدد مذهب به سازمان اجتماعی است. از این دهه به بعد مباحثی همچون «مسیحی ساختن دوبارهی اروپا» و «اسلامی کردن تجدد»، جای مباحث پیشین می نشیند. براساس رویکرد اخیر، این جهان مدرن است که باید جنبهی دینی به خود بگیرد. از این رو در کشورهای اسلامی پدیده ای دینی شکل می گیرد که در نوسازی جامعه مشارکت می نماید.
در کشور ما پدیده ی احیاگری دو خاستگاه متفاوت دارد؛ یکی جریان برخاسته از روشنفکری و دیگری جریان احیاگری دینی برخاسته از عالمان دینی (سنت). بنابراین، دو جریان پروژهی احیای دین را رهبری میکنند. برای روشنفکری، احیاگری بخشی از پروژهی بزرگتر «سازگاری دین با مدرنیته» است. براساس این رویکرد، احیای دین به نوعی با بحث سازگاری دین با مدرنیته پیوند می خورد. دغدغه ی اصلی روشنفکری آن است که دین در دنیای مدرن به حیات خود ادامه دهد. به نظر میرسد که این جریان پایینترین سطح احیا را در نظر دارد (احیای حداقل). براساس همین «احیای حداقل» است که دین باید برای جهان جدید از نو ترجمه گردد و در مواجه ه با خرد عصر، باز تفسیر شود (ر. ک: سروش، 1378). اما برای عالم دینیِ احیاگر، مدرنیته محور نیست؛ لذا بحث سازگاری دین با مدرنیته مطرح نیست، بلکه تلاش این جریان، این است که اسلام به بهترین گونه در شکل بندی جهان مدرن حضور یابد، و نه تنها جایی در جهان مدرن برای نفس کشیدن داشته باشد، بلکه جهان، متناسب با انگاره های دین شکل گیرد. این دین نیست که باید از نو تفسیر گردد، بلکه جهان مدرن باید از نو ساخته شود (کاظمی، 1381 ، 67-66).
استاد مطهری را، که از جریان عالمان سنتی دین برخاسته است، میتوان به عنوان یکی از مهمترین احیاگران معاصر اندیشه ی دینی شمرد که تلاش عمده ی ایشان، معطوف به نوسازی جهان با عناصر دینی بوده است. از این رو پروژهی احیاگرانه ی استاد، واجد عناصری است که آن را با پروژهی احیاگرانهی روشنفکری کاملاً متمایز ساخته است. روشنفکری برای سازگار کردن اسلام با مدرنیته، میکوشد تا بخشی از دین را، که با آن سازگار است، برجسته نماید و آنچه را با مدرنیته ناهمساز است، نادیده بگیرد و چون بنابر این قرائت، فقه سر ناسازگاری با دنیای مدرن دارد، باید تضعیف شود و بخشهای دیگر، که واجد عناصری از همسازی با دنیای مدرن هستند، برجسته گردند.
برخلاف این رویکرد، پروژهی احیاگرانه ی استاد مطهری تلاش دارد تا بخشی از دین را برجسته سازد که داعیه یا توانایی دخالت و تصرف در جهان مدرن را داشته باشد. و فقه، تنها بخش از دین است که داعیهی دخالت در زندگی اجتماعی انسانها را دارد و به فرمایش حضرت امام قدس سره ، احیاگر بزرگ تاریخ معاصر: «احکام شرع حاوی قوانین و مقررات متنوعی است که یک نظام کلی اجتماعی را می سازد. در این نظام هر چه بشر نیاز دارد فراهم آمده است ...» (امام خمینی، 1373 ، 21). در این میان «اجتهاد» وسیله ای است که فقهای مسلمین را در این امر توانا می سازد. «در انطباق احکام با مصادیق جدید، این اجتهاد است که نقش اصلی را بازی می کند. وظیفه ی فقیه این است که بدون انحراف از اصول کلی، مسائل جزئی و متغیر و تابع گذشت زمان را بررسی میکند و براساس همان احکام و چارچوب های اصلی، که توسط وحی عرضه شده است، احکام مناسب را صادر میکند» (مطهری، 1375 ، 94 ؛ ر. ک: همو، 1380 ، 140)
عملکرد احیاگرانه ی استاد مطهری دو گونه است:
1 ) طرح آراء و دیدگاه های احیاگران و مصلحان پیشین و نقد و بررسی آنها؛
2 ) احیاگری مستقیم.
ایشان در طرح اندیشه های احیاگران و مصلحان مسلمان، سید جمالالدین اسدآبادی، شیخ محمد عبده، عبدالرحمن کواکبی و محمد اقبال لاهوری را مطرح نموده و به ارزیابی حرکت احیاگرایانه ی آنها می پردازد. در میان متفکرینی که در تداوم این جنبش نقش عمده ای داشته و برای بسط آن بسیار کوشیده اند، میتوان به اقبال لاهوری اشاره کرد. شناخت اقبال از آن جهت حائز اهمیت است که عرصه های مختلف فکری، اجتماعی، و سیاسی را تجربه کرده و در هر کدام از این حرکتها پیشتاز و نوآور بوده است. او فیلسوفی آشنا به مبانی فکری غرب و متفکری آگاه به وضعیت جوامع اسلامی بود و با این بینش و دانش به فعالیت های اصلاحی خود تداوم می بخشید. بسیاری از اندیشمندان و متفکرین حاضر، اقبال را شخصیتی کم نظیر و تأثیرگذار در جریان احیای فکر دینی و تشکیل امت واحد اسلامی می دانند (هاشمی، 1382 ، 25). مقام معظم رهبری در کنگره ی جهانی نکوداشت اقبال در سال 1364 دربارهی اقبال میگوید:
اقبال از شخصیتهای برجسته ی تاریخ اسلام است و چندان عمیق و متعالی است که نمی توان تنها بر یکی از خصوصیت های زندگی اش تکیه کرد. اگر ما فقط اکتفا کنیم به این که اقبال یک فیلسوف و یک عالم است، حق او را ادا نکرده ایم... اقبال یک شاعر بزرگ است... اقبال یک مصلح و آزادی خواه بزرگ است. اقبال طرح یک فلسفه را ریخت: خودی ... یک مفهوم انسانی - اجتماعی که در پوشش تعبیرات فلسفی بیان شده... (خامنه ای، 1365 ، 35)
علمای بزرگ ما باید به این نکته توجه کنند که بقا و دوام روحانیت و موجودیت اسلام به این است که زعمای دین، ابتکار اصلاحات عمیقی که امروز ضروری تشخیص داده میشود را در دست بگیرند. امروز آنها در مقابل ملتی نیمه بیدار قرار گرفته اند که روز به روز بیدارتر می شود. انتظاراتی که نسل امروز از روحانیت و اسلام دارد غیر از انتظاراتی است که نسله ای گذشته داشته اند؛ بگذریم از انتظارات خام و نابخردانهای که بعضی دارند. اگر روحانیت ما هر چه زودتر نجنبد و گریبان خود را از چنگال عوام خلاص و قوای خود را جمع و جور نکند و روشن بینانه گام برندارد، خطر بزرگی از ناحیه ی اصلاح طلبان بی علاقه به دیانت متوجه او خواهد شد. امروز این ملت، تشنهی اصلاح نابسامانیهاست و فردا تشنه تر خواهد شد، ملتی است که نسبت به سایر ملل احساس عقب افتادگی میکند و عجله دارد به آنها برسد. از طرفی مدعیان اصلاحطلبی، که بسیاری از آنها علاقهای به دیانت ندارند و زیادند و در کمین احساسات نو و نسل امروزند، اگر اسلام و روحانیت به حاجتها و خواسته ها و احساسات بلند این ملت پاسخ مثبت ندهند، به سوی آن قبله های نو ظهور متوجه خواهند شد. فکر کنید آیا اگر سنگر اصلاحات را این افراد اشغال کنند، موجودیت اسلام و روحانیت به خطر نخواهد افتاد؟ (مطهری، 1373 ، 313).
ایشان بر همین اساس دربارهی سرنوشت بزرگترین جنبش احیاگرانهی قرن حاضر، یعنی حرکت امام خمینی قدس سره معتقد است که انقلاب ایران اگر در آینده بخواهد به نتیجه برسد و همچنان پیروزمندانه به پیش برود، باید باز هم روی دوش روحانیت قرار بگیرد، بنابراین اگر این پرچمداری از دست روحانیت گرفته شود و به دست روشنفکران بیفتد، در زمانی نه چندان دور، اسلام به کلی مسخ می شود؛ چرا که روحانیت باید حامل فرهنگ اصیل اسلامی باشد (مطهری، 1362 ، 184).
پیشینه ی احیاگری
احیاگری دینی، پدیده ای نو ظهور نیست و در تاریخ حیات مسلمانان، پیشینه ای طولانی دارد، به گونه ای که فرهنگ احیاگری، بخشی از فرهنگ دینی ما را تشکیل داده است. به طور کلی، نه تنها جهان اسلام، بلکه همه ی ادیان بزرگ، این جریان را در تاریخ خود تجربه کرده اند. در حوزه ی فرهنگ اسلامی، مصادیق چنین حرکتی را در دوره های نزدیک به حیات پیامبر صلی الله علیه و آله می توان یافت. در گزارش ها و اظهار نظرهای مورخان و محدثان سده های نخست اسلامی پیرامون عملکرد عثمان بن عفان، خلیفه ی سوم، از میراندن سنت (اماته السنه) از سوی خلیفه و ضرورت احیای آن سخن به میان آمده است و شاید بر همین مبنا امیرالمؤمنین امام علی علیهالسلام یکی از اهداف خود را در دوره ی کوتاه حکومت، احیای معالم جامعه ی نبوی شمرد: أللهم انکَ تَعلَمُ أنه لَم یکن الذی کان مِنا مُنافَسَهً فِی سُلطانٍ وَلاَ الِتماسَ شَیءٍ مِن فُضُول الحُطامِ وَلکن لِنَرُد المَعالِمَ مِن دینک و نُظهِرَ الِاصلاحَ فی بِلادِ فَیأمَنَ المَظلومُونَ مِن عِبادِک و تُقامَ المُعطلَهُ مِن حدودک (نهجالبلاغه، خطبه 131).
امام حسین علیهالسلام نیز هدف از قیام خویش را احیای سنت نبوی اعلام کرد: و انی لَم اخرُج أشراً و لا بَطراً و لا مفسداً و لا ظالماً، و انما خرجتُ لطلب الاصلاح فی اُمة جدی. ارید أن آمُر بالمعروف و أنهی عن المنکر و أسیر بسیرة جدی و أبی علی بن ابی طالب (دشتی، 1380 ، 570)
تاریخ احیاگری دینی را در عصر مدرن به دو بخش می توان تقسیم کرد (کاظمی، 1381 ، 66). بخش اولِ حیات احیاگری در عصر جدید، تلاشها و کوش شهای احیاگران برای سازگار نمودن دین با دنیای جدید را شامل می شود.
تلاش عمده ی عالمان دینی این بوده است که دین را به نوعی با ارزشهای جدید منطبق کنند. لذا در تعامل دین و مدرنیته آنچه اصل، فرض میشد مدرنیته بود. مباحثی چون «باب روز نمودن کلیسا» در جهان مسیحیت و «متجدد کردن اسلام» در دنیای اسلام، نمونه ای از این تلاشهاست. احیاگری، اوج این بخش از حیات خود را در دهه ی 60 قرن بیستم مشاهده کرده است. از دهه ی 70 به بعد، این جریان معکوس می شود؛ تلاش احیاگران دیگر برای منطبق شدن با ارزشهای دنیوی نیست، بلکه هدف آنان ارائه ی مجدد مذهب به سازمان اجتماعی است. از این دهه به بعد مباحثی همچون «مسیحی ساختن دوبارهی اروپا» و «اسلامی کردن تجدد»، جای مباحث پیشین می نشیند. براساس رویکرد اخیر، این جهان مدرن است که باید جنبهی دینی به خود بگیرد. از این رو در کشورهای اسلامی پدیده ای دینی شکل می گیرد که در نوسازی جامعه مشارکت می نماید.
در کشور ما پدیده ی احیاگری دو خاستگاه متفاوت دارد؛ یکی جریان برخاسته از روشنفکری و دیگری جریان احیاگری دینی برخاسته از عالمان دینی (سنت). بنابراین، دو جریان پروژهی احیای دین را رهبری میکنند. برای روشنفکری، احیاگری بخشی از پروژهی بزرگتر «سازگاری دین با مدرنیته» است. براساس این رویکرد، احیای دین به نوعی با بحث سازگاری دین با مدرنیته پیوند می خورد. دغدغه ی اصلی روشنفکری آن است که دین در دنیای مدرن به حیات خود ادامه دهد. به نظر میرسد که این جریان پایینترین سطح احیا را در نظر دارد (احیای حداقل). براساس همین «احیای حداقل» است که دین باید برای جهان جدید از نو ترجمه گردد و در مواجه ه با خرد عصر، باز تفسیر شود (ر. ک: سروش، 1378). اما برای عالم دینیِ احیاگر، مدرنیته محور نیست؛ لذا بحث سازگاری دین با مدرنیته مطرح نیست، بلکه تلاش این جریان، این است که اسلام به بهترین گونه در شکل بندی جهان مدرن حضور یابد، و نه تنها جایی در جهان مدرن برای نفس کشیدن داشته باشد، بلکه جهان، متناسب با انگاره های دین شکل گیرد. این دین نیست که باید از نو تفسیر گردد، بلکه جهان مدرن باید از نو ساخته شود (کاظمی، 1381 ، 67-66).
استاد مطهری را، که از جریان عالمان سنتی دین برخاسته است، میتوان به عنوان یکی از مهمترین احیاگران معاصر اندیشه ی دینی شمرد که تلاش عمده ی ایشان، معطوف به نوسازی جهان با عناصر دینی بوده است. از این رو پروژهی احیاگرانه ی استاد، واجد عناصری است که آن را با پروژهی احیاگرانهی روشنفکری کاملاً متمایز ساخته است. روشنفکری برای سازگار کردن اسلام با مدرنیته، میکوشد تا بخشی از دین را، که با آن سازگار است، برجسته نماید و آنچه را با مدرنیته ناهمساز است، نادیده بگیرد و چون بنابر این قرائت، فقه سر ناسازگاری با دنیای مدرن دارد، باید تضعیف شود و بخشهای دیگر، که واجد عناصری از همسازی با دنیای مدرن هستند، برجسته گردند.
برخلاف این رویکرد، پروژهی احیاگرانه ی استاد مطهری تلاش دارد تا بخشی از دین را برجسته سازد که داعیه یا توانایی دخالت و تصرف در جهان مدرن را داشته باشد. و فقه، تنها بخش از دین است که داعیهی دخالت در زندگی اجتماعی انسانها را دارد و به فرمایش حضرت امام قدس سره ، احیاگر بزرگ تاریخ معاصر: «احکام شرع حاوی قوانین و مقررات متنوعی است که یک نظام کلی اجتماعی را می سازد. در این نظام هر چه بشر نیاز دارد فراهم آمده است ...» (امام خمینی، 1373 ، 21). در این میان «اجتهاد» وسیله ای است که فقهای مسلمین را در این امر توانا می سازد. «در انطباق احکام با مصادیق جدید، این اجتهاد است که نقش اصلی را بازی می کند. وظیفه ی فقیه این است که بدون انحراف از اصول کلی، مسائل جزئی و متغیر و تابع گذشت زمان را بررسی میکند و براساس همان احکام و چارچوب های اصلی، که توسط وحی عرضه شده است، احکام مناسب را صادر میکند» (مطهری، 1375 ، 94 ؛ ر. ک: همو، 1380 ، 140)
عملکرد احیاگرانه ی استاد مطهری دو گونه است:
1 ) طرح آراء و دیدگاه های احیاگران و مصلحان پیشین و نقد و بررسی آنها؛
2 ) احیاگری مستقیم.
ایشان در طرح اندیشه های احیاگران و مصلحان مسلمان، سید جمالالدین اسدآبادی، شیخ محمد عبده، عبدالرحمن کواکبی و محمد اقبال لاهوری را مطرح نموده و به ارزیابی حرکت احیاگرایانه ی آنها می پردازد. در میان متفکرینی که در تداوم این جنبش نقش عمده ای داشته و برای بسط آن بسیار کوشیده اند، میتوان به اقبال لاهوری اشاره کرد. شناخت اقبال از آن جهت حائز اهمیت است که عرصه های مختلف فکری، اجتماعی، و سیاسی را تجربه کرده و در هر کدام از این حرکتها پیشتاز و نوآور بوده است. او فیلسوفی آشنا به مبانی فکری غرب و متفکری آگاه به وضعیت جوامع اسلامی بود و با این بینش و دانش به فعالیت های اصلاحی خود تداوم می بخشید. بسیاری از اندیشمندان و متفکرین حاضر، اقبال را شخصیتی کم نظیر و تأثیرگذار در جریان احیای فکر دینی و تشکیل امت واحد اسلامی می دانند (هاشمی، 1382 ، 25). مقام معظم رهبری در کنگره ی جهانی نکوداشت اقبال در سال 1364 دربارهی اقبال میگوید:
اقبال از شخصیتهای برجسته ی تاریخ اسلام است و چندان عمیق و متعالی است که نمی توان تنها بر یکی از خصوصیت های زندگی اش تکیه کرد. اگر ما فقط اکتفا کنیم به این که اقبال یک فیلسوف و یک عالم است، حق او را ادا نکرده ایم... اقبال یک شاعر بزرگ است... اقبال یک مصلح و آزادی خواه بزرگ است. اقبال طرح یک فلسفه را ریخت: خودی ... یک مفهوم انسانی - اجتماعی که در پوشش تعبیرات فلسفی بیان شده... (خامنه ای، 1365 ، 35)
طبقه بندی: مقالات،
برچسب ها: شهید مطهری، احیاگری دینی، دیدگاه های احیاگران،